مالیچیهای قشم پل ارتباطی بین دوستان مالیچی(اولین دوره مدیریت مالی قشم) آخرین مطالب
نويسندگان یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:ویروس خطرناک - هشدار, :: 13:58 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
فوری - خیلی مهم ( لطفا اطلاع رسانی کنید) بسیار فوری
قابل توجه کلیه کسانی که با اینترنت سروکار دارند، مثل یاهو،هات میل و آ او ال.
این اطلاعات را به هرکس که با اینترنت سروکار دارد برسانید. ممکن است نامه ای
معمولی و به ظاهر بیخطر با موضوع Here you have it به شما برسد.
اگر آن نامه را باز کنید یک پیام روی صفحه مانیتور ظاهر می شود که نوشته "حالا دیگر دیر ست. زندگی شما دیگر زیبا نیست. البته این متن به انگلیسی و به این صورت ظاهر می شود
It it's too late now. Your life is no longer beautiful ...
پس از آن تمامی اطلاعات و هرآنچه در کامپیوتر دارید از بین می رود و فرستنده ایمیل به نام، ایمیل و رمز عبو شما دست پیدا می کند. این یک ویروس جدید است که از عصر روز شنبه در شبکه اینترنت در حال چرخش است. آ او ال وجود این ویروس را تائید کرده و ویروس یاب های موجود قادر به دفع این ویروس نیستند. این ویروس توسط یک هکر که خود را مالک زندگی می نامد ساخته شده است.
لطفاً این ایمیل را برای کلیه دوستان آشنایان بفرستید و از آنها نیز بخواهید که آن را برای دوستان خود ارسال کنند
اسنوپس نیز این گزارش را تائید کرده است.
Best Regards
همان طور كه در جريان هستيد بر اثر زلزله و سونامي كه بيستم اسفند ماه سال گذشته در ژاپن رخ داد، بسياري از مردم دنيا را نگران يك فاجعه بزرگ و غير قابل كنترل هسته اي كرد. اما اين روزها ژاپني ها تمامي داشته هاي خودشان را به ميدان آورده اند تا از وقوع يك حادثه عميق تر جلوگيري كنند. بد نيست به عمق ما...جرا کمی فکر كنيم: پنجاه نفر علیرغم خطر مرگ برای کنترل در راکتور فوکوشیما باقي ماندهاند. مردم ژاپن به آنها سامورایی مي گويند. این گروه کوچک مهندسین و تکنسین ها بصورت قهرمانان ملی ژاپن در آمده اند. به آنها “کامی کازی” و سامورایی گفته می شود. آنها در معرض تشعشعات بسیار قوی رادیواکتیو هستند و بدون شک بسیاری از پیامد آن جان خواهند سپرد. جایشان را هر پانزده دقیقه عوض می کنند که از تشعشع نسوزند. پنجاه نفر داوطلبانه برای کنترل راکتور در مرکز مانده اند. بیست نفر دیگر علیرغم خطر مرگ به آنها پیوسته اند تا راکتور را از کار بیندازند. امروز در ژاپن همه می دانند که اگر از بروز فاجعهای عظیم جلوگیری شده، بخاطر فداکاری مردانی بوده که هویتشان اعلام نشده است. میدانیم در میان آنها مردی ۵۹ ساله است که تنها هجده ماه به بازنشستگیش مانده است. دختر او پیامی تکان دهنده در سایتی که به قربانیان زمین لرزه اختصاص یافته، منتشر کرده است: «حالا ديگه وقتي پرسيدن دليل پيشرفت يك كشور چيه نگيد هوش و ذكاوت، فرهنگ قديمي و ... بگيد تعهد و از خود گذشتگي، بگيد فرهنگ بالا، فرهنگي كه توش سامورايي افسانه نيست بلكه واقعيته. من خودم بعيد میدونم كه بتونم مثل اونها بزرگ باشم، ولي اميدوارم حداقل بتونم براي اونها احترام لازم رو قائل بشم.» آیندگان به وجود چنین مردهایی افتخار خواهند کرد ... چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
یک خبر موثق استاد فتحی: پروازم OK نشد سلام مثل اینکه این هفته دکتر فتحی نمیاد اگه کسی اطلاع دقیق داره بقیه رو هم در جریان بزاره شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:31 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را در يک جاده اصلى قرار داد.. سپس در گوشهاى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آنها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند...
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
فرستنده: ر - ابراهیمی شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
فرستنده: ر - ابراهیمی شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:29 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که میباريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو میآمد بلند کرد. راننده آن شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:29 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
من دانشجوى سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:28 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد. شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:28 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر انروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
فرستنده: ر - ابراهیمی شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود . پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد: جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟
فرستنده: ر-ابراهیمی شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! ...در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند! پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود! او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد. سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد. در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،«دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! نتیجه اخلاقی: بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیمSee More فرستنده:آ-داریوشپنج شنبه 7 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
آدرس زیر را در آدرس بار کپی کرده و اینتر - اعلام نظر- مشاهده http://www.persianorarabiangulf.com/index.php من که رفتم ۶۳ به ۳۷ جلو بودیم یک دقیقه هم طول نکشید پنج شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 21:37 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
همه ما خودمان را چنین متقاعد می كنیم كه زندگی بهتری خواهیم داشت اگر
شغلمان را تغییر دهیم
مهاجرت كنیم
با افراد تازه ای آشنا شویم
ازدواج كنیم
فكر میكنیم، زندگی بهتر خواهد شد اگر
ترفیع بگیریم
اقامت بگیریم
با افراد بیشتری آشنا شویم
بچه دار شویم
و خسته می شویم وقتی
می بینیم رئیسمان ما را درک نمی کند
زبان مشترك نداریم
همدیگر را نمی فهمیم
میبینیم كودكانمان به توجه مداوم نیازمندند
بهتر است صبر كنیم
با خود می گوییم زندگی وقتی بهتر خواهد شد كه
رئیسمان تغییر كند
شغلمان را تغییر دهیم
به جای دیگری سفر كنیم
به دنبال دوستان تازه ای بگردیم
همسرمان رفتارش را عوض كند
یك ماشین شیك تر داشته باشیم
بچه هایمان ازدواج كنند
به مرخصی برویم
و در نهایت بازنشسته شویم
حقیقت این است كه برای خوشبختی، هیچ زمانی بهتر از همین الآن وجود ندارد
اگر الآن نه، پس كی؟
زندگی همواره پر از چالش است و مشکلات تمامی نخواهند داشت
بهتر این است كه این واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم كه با وجود همه این مسائل، شاد و خوشبخت زندگی كنیم
بعضی وقت ها
به خیالمان می رسد كه زندگی، همان زندگی دلخواه، موقعی شروع می شود كه موانعی كه سر راهمان هستند، كنار بروند
مشكلی كه هم اكنون با آن دست و پنجه نرم می كنیم
كاری كه باید تمام كنیم
زمانی كه باید برای كاری صرف كنیم
بدهیهایی كه باید پرداخت كنیم
و بعد از آن زندگی ما، زیبا و لذت بخش خواهد بود
بعد از آنكه همه ی این ها را تجربه كردیم، تازه می فهمیم كه زندگی، همین چیزهایی است كه ما آن ها را موانع میشناختیم
این بصیرت به ما یاری میدهد تا دریابیم كه جادهای اختصاصی بسوی خوشبختی وجود ندارد
خوشبختی، خود همین جاده ایست که ما را به زندگی و آینده هدایت می کند
تو رو خدا بیائید از هر لحظه زندگی لذت ببریم
برای آغاز یك زندگی شاد و سعادتمند لازم نیست كه در انتظار بنشینیم
فارغ التحصیل شویم
به دوران دانشگاه برگردیم
به دوران کودکی برگردیم
وزنمان را كاهش دهیم
وزنمان را افزایش دهیم
شروع به كار کنیم
مهاجرت کنیم
دوستان تازه ای پیدا کنیم
ازدواج کنیم
فرزند به دنیا بیاوریم
یک خانه شیک بسازیم
شروع تعطیلات فرا برسد
صبح جمعه بیاید
در انتظار دریافت وام جدید باشیم
یك ماشین نو بخریم
بازپرداخت قسط ها به اتمام برسد
برنده یک مسابقه میلیونی شویم
مشهور و سرشناس شویم
بهار بیاید
تابستان از راه برسد
پاییز را تجربه کنبم
زمستان را به امید بهار دلخوش کنیم
اول برج
پخش فیلم مورد نظرمان از تلویزیون
سفرهای خارجی
مردن
تولد مجدد
و
خوشبختی یك سفر است، نه یك مقصد
هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد
زندگی كنید و از حال لذت ببرید
اكنون فكر كنید و سعی كنید به سؤالات زیر پاسخ دهید
پنج نفر از ثروتمندترین مردم جهان را نام ببرید؟
برندههای پنج جام جهانی آخر را نام ببرید؟
آخرین ده نفری كه جایزه نوبل را بردند چه كسانی هستند؟
آخرین ده بازیگر برتر اسكار را نام ببرید؟
نمی توانید پاسخ دهید؟
نسبتاً مشكل است، اینطور نیست؟
نگران نباشید، هیچ كس این اسامی را به خاطر نمی آورد
پس شما چیزی را از دست نداده اید
چـــــــــون
روزهای تشویق به پایان می رسد
نشان های افتخار خاك می گیرند
برندگان به زودی فراموش میشوند
و حتی بهترین ها هم آخر می میرند
اكنون به این سؤالها پاسخ دهید
نام سه معلم خود را كه در تربیت شما مؤثر بودهاند، بگویید؟
سه نفر از دوستان خود را كه در مواقع نیاز به شما كمك كرده اند، نام ببرید؟
افرادی كه با مهربانی هایشان احساس گرم زندگی را به شما بخشیدهاند، به یاد بیاورید؟
پنج نفر را كه از هم صحبتی با آن ها لذت می برید، نام ببرید؟
حالا ساده تر شد، اینطور نیست؟
افرادی كه به زندگی شما معنی بخشیدهاند، ارتباطی با "ترینهای دنیا" ندارند
ثروت بیشتری ندارند، بهترین جوایز را نبردهاند
ولــــــــــی
آنها كسانی هستند كه به فكر شما هستند، مراقب شما هستند
همان هایی كه در همه ی شرایط، كنار شما می مانند
كمی بیاندیشید. زندگی خیلی كوتاه است
حتی کوتاه تر از اینکه مفهوم واژه های این ایمیل را بخاطر سپردید
شما در كدام لیست قرار دارید؟
نمی دانید؟
اجازه دهید كمكتان كنم
شما در زمره ی ترینهای دنیا نیستید
امــــــــــا
شما از جمله دوستانی هستید كه برای در میان گذاشتن این راز در خاطر من بودید
و برای تقسیم تمام شادیها نیز در خاطرم خواهید ماند
فقط همین
فرستنده:آ-داریوش
امــــــــــا
پنج شنبه 5 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 21:36 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران و در زمان ماقبل هجوم اعراب به ایران سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یکروز اضافه کنند (که البته اضافه هم می کردند) هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یکبار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد. که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی انشالله همه مالیچیها ۱۲۰ سال زنده باشند
فرستنده: م - نیک حالت
پنج شنبه 5 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 21:35 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
اگر بتوانیم جمعیت روی زمین را دقیقاً به اندازه یک دهکده صد نفری کوچک کنیم به طوری که تمامی نسبت های انسانی موجود، تغییر نکند نسبت بین این صد نفر به صورت زیر درخواهد آمد: پنج شنبه 5 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 20:56 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
قبر مرا نیم متر كمتر عمیق كنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیكتر باشم. بعد از مرگم، انگشت های مرا به رایگان در اختیاراداره انگشت نگاری قرار دهید.
به پزشك قانونی بگویید روح مرا كالبدشكافی كند، من به آن مشكوكم!
ورثه حق دارند با طلبكاران من كتك كاری كنند.
عبور هرگونه كابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اكیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان راتماشا كنم.
كارت شناساییم با دو قطعه عکس مرا لای كفنم بگذارید، شاید آنجاهم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و كفن من بنویسید: این عاقبت كسی است كه زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال كنند. در چمنزار خاكم كنید!
كسانی كه زیر تابوت مرا می گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به پسران بیکار ندهید.
گواهینامه رانندگیم رابه یك آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
کله مرغ برای سگها یادتون نره چون گناهدارند گشنه بمونند.
بجای عکسم روی آگهی ترحیم کارت ملیم روبزارید.
در مجلس ختم من گاز اشك آور پخش كنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینكه نمی توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم وخواهش میکنم پشت سرم حرف در نیارید.
التماس میکنم کفنم را از یک پارچه مارکدار انتخاب کنید تا جلوی آدمهای که تازه به دوران رسیده کم نیاریم.
به مرده شوی بگویید مرا با چوبك بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم.
چون تمام آرزوهایم را به گور می برم، سعی كنید قبر مرا بزرگ بسازید كه جای آنها هم باشد
فرستنده: آ-دریوش
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|