مالیچیهای قشم پل ارتباطی بین دوستان مالیچی(اولین دوره مدیریت مالی قشم) آخرین مطالب
نويسندگان پنج شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبرالليل و النهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال حلول سال نو و بهار پرطراوت را كه نشانه قدرت لايزال الهي و تجديد حيات طبيعت مي باشد به تمامي عزيزان تبريك و تهنيت عرض نموده و سالي سرشار از بركت و معنويت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان براي شماعزيزان مسئلت دارد. شیشه عطر بهار لب دیوار شکست و هوا پر شد از بوی خدا چه دعایی کنمت بهتریت از این خنده ات از ته دل گریه ات از سر شوق در هرسال سالگرد تولد ماست الهی! به مبارکی و شگون این لحظه متبرک که بوی دستان معطر تو را میدهد عیدی این لحظه نوی ما را و کادویی لحظهگرد تولد مارا از گرانبهاترین هدایایت و گنجینههایت عنایت فرما! هدیهای که تنها و تنها کسانی به آن دست مییابند که قدر لحظه را بدانند و قدردان لحظه باشند٬ هدیهای مبارک بنام «لحظه»! درست همین لحظه! لحظه قدر و لحظه قدرشناسی و قدردانی! پنج شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 21:24 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
رويش جوانهها: از چند روز مانده به نوروز ايرانيان باستان دانهها را که عبارت بودند از گندم، جو، برنج، لوبيا، عدس، ارزن، نخود، کنجد، باقلا، کاجيله، ذرت، و ماش به شمارهي هفت ـ نماد هفت امشاسپندـ يا دوازده “شمارهي مقدس برجها” در ستونهايي از خشت خام بر ميآوردند و باليدن هر يک را به فال نيک ميگرفتند و بر آن بودند که آن دانه در سال نو موجب برکت و باروري خواهد بود. هفت سين و خوان نوروزي: عدد هفت از ديرزمان در نزد ايرانيان (و در بيشتر اديان) عدد مقدسي بوده است. سابقه و پيشينه سفره هفت سين بسيار کهن است و به دوره ساسانيان باز مي گردد. برخي کارشناسان، مبناي هفتسين را چيدن هفت سيني يا هفت قاب بر خوان نوروزي ميدانند که به آن هفت سيني ميگفتند و بعدها با حذف (ي) به صورت هفتسين در آمد. چيزهاي روي سفره عبارت بود از آب و سبزه (نماد روشنايي و افزوني)، آتشدان(نماد پايداري نور و گرما که بعدها به شمع و چراغ مبدل شد)، شير (نماد نوزايي و رستاخيز و تولد دوباره)، تخم مرغ (نماد نژاد و نطفه)، آيينه (نماد شفافيت و صفا)، سنجد (نماد دلدادگي و زايش و باروري)، سيب (نماد رازوارگي عشق)، انار (نماد تقدس)، سکههاي تازه ضرب (نماد برکت و دارندگي)، ماهي (نماد برج سپري شدهي اسفند)، نارنج (نماد گوي زمين)، گل بيد مشک که گل ويژهي اسفند ماه است و گلاب که بازماندهي رسم آبريزان يا آبپاشان است، نان پختهشده از هفت حبوب، خرما، پنير، شکر، بَرسَم (شاخههايي از درخت مقدس انار، بيد، زيتون، انجير در دستههاي سه، هفت يا دوازدهتايي) و کتاب مقدس. چهارشنبه سوري، جشن پيشواز نوروز: ايرانيان باستان نور را مظهر ايزدي مي دانستند و خورشيد و آتش را به دليل آنکه منابع نور و روشنايي بودند گرامي مي داشتند. چهارشنبهسوري که از دو کلمهي چهارشنبه (منظور آخرين چهارشنبهي سال) و سوري همان “سوريک” فارسي و به معناي سرخ ميباشد و در کل به معناي چهارشنبهي سرخ، مقدمهي جدي جشن نوروز بود. در بسياري از نقاط ايران جشن چهارشنبه سوري با آيين و رسوم گوناگون برگزار ميشد که حکايت از شکوه اين جشن باستاني داشت اما آنچه از تمامي اين رسوم برمي آيد آن است که آتشافروزي در ميان تمامي اقوام اين سرزمين، نشانه پيروزي و سرور و شادماني است. مردم غروب هنگام، بوتهها را به تعداد هفت يا سه (نماد سه منش نيک) روي هم ميگذاشتند و خورشيد که به تمامي پنهان ميشد، آن را بر ميافروختند تا آتش سر به فلک کشيده جانشين خورشيد شود، آتش ميتوانست در بيابانها و رهگذرها و يا بر صحن و بام خانهها افروخته شود. وقتي آتش شعله ميکشيد از رويش ميپريدند و ترانههايي که در همهي آنها خواهش برکت و سلامت و بارآوري و پاکيزگي بود، مي خواندند. مراسمي چون بلاگرداني، کوزه شکستن و اسپند دود کردن، شال اندازي، تخممرغشکني، بخت گشايي، گردو شکستن، فالگيري، پختن آش مراد، قاشق زني و تهيه آجيل چهارشنبهسوري از جمله رسوم نمادين جشن چهارشنبه سوري بودهاست. موسم آفرينش جهان: بارش بارانهاي بهاري، برآمدن شکوفهها و برگ آوردن درختان، طولاني شدن روزها و ساعات روشنايي، گذشتگان را بر اين اعتقاد راسخ کرده بود که نوروز، زمان پيدايش و آفرينش جهان است.
تحويل سال نو : به هنگام تحويل سال، همه اعضاي خانواده جامههاي تازه خود را پوشيده و دور سفره هفتسين گرد ميآمدند. پدربزرگ و مادربزرگ در بالاي سفره و پس از آنها پدر و مادر و فرزندان در کنار سفره مينشستند. عقيده بر اين است که به هنگام تحويل سال همگي بايد به آينه نگاه کنند و پس از آن بزرگترين فرد خانواده قرآن را برداشته و اندکي از آن را ميخواند. قبل از تحويل سال، همه اعضاي خانواده دعاي تحويل سال را بارها زير لب زمزمه ميکردند: يا مقلب القلوب والابصار يا مدبر الليل و النهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال از ديگر عقايد اين بود که آينهاي را به صورت خوابيده در سفره قرار داده و تخممرغي را روي آن قرار داده و ميگفتند که به هنگام تحويل سال اين تخممرغ تکان ميخورد. اين عقيده از آنجا سرچشمه ميگيرد که قدما ميگفتهاند کره زمين بر روي شاخ گاوي قرار گرفتهاست و هر گاه که گاو خسته ميشود، کره زمين را از يک شاخش به سمت ديگر پرتاب ميکند و اين مواقع همان زمان تحويل سال است. هنگام تحويل سال توپي شليک ميشد که از صداي آن همه متوجه تحويل سال نو ميشدند و آنگاه همگي به روبوسي مشغول شده و فرارسيدن سال جديد را به يکديگر تبريک ميگفتند و پس از آنکه بزرگترها عيديهاي کوچکترها را که معمولاٌ سکه و يا اسکناس بودهاست از لاي قرآن کريم درآورده و به آنها ميدادند. پس از آن، بسته به هنگام تحويل سال که اگر روز باشد، فوراٌ افراد کوچکتر فاميل به ديدن بزرگترها رهسپار ميشدند و معمولاٌ ناهار يا شام روز اول عيد را در منازل بزرگان خويش صرف ميکردند. قديم رسم بر اين بوده که در روز اول عيد بايد رشتهپلو خورد تا به اين وسيله در سال جديد سررشته کارها دستشان آمده و تا پايان سال از دستشان خارج نشود. ششم فروردين، نوروز بزرگ: روز ششم فروردين ماه نزد ايرانيان، قرب و منزلت ويژه اي داشت و آن را «عيد بزرگ» يا «نوروز بزرگ» نام نهاده بودند و وقايع و حوادث گوناگوني را به آن روز نسبت داده بودند. آن گروه از ايرانيان باستان که روز اول فروردين را روز آغاز آفرينش مي پنداشتند، معتقد بودند خداوند در اين روز از آفرينش جهان آسوده شد. همچنين در باور اساطيري مردم ايران زمين، در اين روز کيخسرو که به پادشاهي رسيده بود و از کار اين جهان غمگين گشته بود و آرزوي دنياي ديگر را داشت، موفق مي شود پس از5 روز عبادت به دنيايي ديگر عروج کند. اين گروه از مردمان اين روز را روزي مي دانند که سعادت را ميان مردم زمين تقسيم مي کنند و آن را روز اميد نام نهادند. از ديگر وقايع نسبت داده شده به اين روز مي توان به پيدايي ايران زمين در اين روز اشاره کرد. در چنين روزي فريدون جهان را ميان سه پسرش سلم و تور و ايرج تقسيم کرد.آرش کمانگير در اين روز مرز بين ايران و توران را با پرتاب تيري تعيين کرد و جانش را در اين راه از دست داد. در اين روز خداوند در پيکر انسان جان دميد. تمامي اين روايات به ششمين روز فروردين نسبت داده شده است و از همين رو، اين روز را «نوروز بزرگ» نام نهاده بودند. جشن آب ريزگان و سنت شست و شو: آب و لزوم بارش همواره مسالهاي بوده است که در آيينهاي نوروزي مورد توجه و تقدس قرار گرفته است. در سفره نوروزي و هفت سين، آب از جمله اقلام عمده است. در تمامي رسوم نوروزي، کاشت سبزه، شست و شو، غسل، پاشيدن آب و سبزه به آب دادن، آب نقش مهمي ايفا ميکند و در تمامي اين رسوم عقيده اي وجود دارد که براي سال جديد باران و آب کافي که مظهر آباداني است آرزو کنند. در ميان ايرانيان کهن مرسوم بوده است که هنگام سپيده دم نوروز، مردم از خواب برمي خاستند و با آب قنات يا حوض خود را شسته و گاهي با پاشيدن آب جاري، خود را متبرک کرده و از دفع آفات و بلايا دور مي کردند. رسم آب ريزان نيز از همين کار شست و شوي نشأت مي گيرد. گروهي گفته اند علت اين کار آن بوده که زماني در ايران براي مدتها باران نباريد و ناگهان باراني سخت باريدن گرفت. در آن زمان مردم با پاشيدن آب در زير اين باران خود را متبرک مي کردند و اين رسم از آن پس در ايران ماندگار شد و هر سال مردمان در چنين روز با پاشيدن آب بر يکديگر، باريدن باران را گرامي مي دارند.
سيزده بدر، جشن بدرقه نوروز: جشن سيزده بدر از مهمترين رسوم مشترک در ميان تمامي اقوام ايراني بوده است. ايرانيان غم و غصه و خمودگي را در اين روز ناپسند مي دانستند و همگي با پناه بردن به طبيعت مي خواستند سيزده بدر را هر چه زودتر پايان رسانده و به زندگي عادي خود بازگردند. رسم سبزه به آب دادن در اين روز که نمادي از آباداني طبيعت و آب است از جمله رسوم نمادين در روز سيزده بدر است. آيينها و رسمهاي مردم فرآيند الزامات و نيازهاي درهم تنيده مادي و معنوي، در پيوند جغرافيايي و شيوههاي توليد و ساختارهاي اقتصادي دورهاي مختلفاند که برحسب ضرورت پيوسته در حال تغييرند و به مقولههايي که در ژرفا معنا دارند پاسخ ميدهند. از خداوند بزرگ می خواهم که به همه ما کمک کند تا بتوانیم به آراستگی درون برسیم و بتوانیم به دیو های درونی خود پیروز شویم . حافظا گر دل تنگت چو فرود آمد یار خانه از غیر نپرداخته ای یعنی چه ؟ خانه دل ما زمانی پاک می شود که از دیو حسد ، دیو کبر، دیو غرور و از دیوهای دیگر پاک شود و اگر نتوانیم بر دیوهای درونی پیروز شویم نمی توانیم عید بگیریم .
منابع: 1 – محمدعلي دادخواه، نوروز و فلسفه هفت سين ، انتشارات حروفيه 2 – پرويز ذكايي، نوروز تاريخچه و مرجع شناسي، مركز مردم شناسي ايران 3 – www.iranianebastan.blogsky.com 4 – www.forum.itfars.com 5 – پنج شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
نياکان ما که زرتشتي بودند ، اعتقاد داشتند که عقل مقدس يعني " اهورامزدا " که به او "سپند مينو" نيز مي گفتند ، شش وزير بزرگ به نام "امشاسپندان" دارد که يعني مقدسان جاويدان و اين شش امشاسپند با "سپندمينو" تشکيل (هفت سپند) مي دهند. علت اين که هفت سين به راستي هفت سين است ، اشاره به هفت "امشاسپند" است و چون کلمه "سپند" با سين شروع مي شده ، روي اين اصل به علامت آن هفت مقدس جاوداني ، چيزهائي در نظر گرفته شده که هم با حرف سين شروع شده باشند و هم مورد استفاده مثبت بشر واقع شوند. عدد هفت در قديم : مردم بابل عدد هفت را مقدس مي شمردند ، طبقات آسمان و زمين و سيارات هفت بوده است ، ايام هفته هفت روز است. هفت از نظر مذاهب: به عقيده هنديها در آئين برهما انسان هفت بار مي ميرد . عروس و داماد بايد هفت قدم به اتفاق هم بردارند. هفت قدم جلو رفته و قسم مي خورند ، در آئين زرتشت هفت فرشته مقرب وجود دارد. در تورات مذکور است که هفت نر و ماده را با خود برگير تا نسلي بر جهان بماند. هفت در آئين مسيح : هفت معجزه ، از 33 معجزه را مسيح در انجيل ذکر کرده است ، در انجيل از هفت روح پليد صحبت شده است ، به نظر فرقه کاتوليک ، هفت نوع شادي و هفت غسل تعميد وجود دارد. هفت در اسلام: آسمان هفت طبقه دارد . فرعون در خواب هفت گاو چاق و هفت گاو لاغر را ديد که گفتند هفت سال خشکسالي و هفت سال فراواني مي شود. جهنم هفت طبقه دارد . گناهان اصلي هفت عدد است . پيش از اسلام در بين اعراب ، هفت بار طواف دور کعبه مرسوم بوده و در سنت اسلامي نيز چنين است . هفت نفر قاري قرآن معروف بودند ، هفت بار شستن اشياء ناپاک و قرار گرفتن هفت عضو بدن هنگام نماز نيز مذکور است . هفت در تصوف : هفت وادي سلوک در تصوف معروف است 1) طلب ، 2)عشق ، 3)معرفت ، 4) استغنا ، 5)توحيد ، 6) حيرت ، 7)فنا ، مولوي مي گويد: هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يک کوچه ايم هفت در تاريخ : همراهان داريوش با خود او هفت نفر بودند، در نقش رستم در بالاي آرامگاه داريوش ، هفت نقش ملاحظه مي شود . جنگهاي هفت ساله در زمان لوئي 11 واقع شد. اژدهاي هفت سر معروف است . هفت پسر گشتاسب به هفت راهزن تبديل شدند و هفت خوان رستم و اسفنديار معروف است. معابد هفت طبقه: در بابل و آشور هر معبدي هفت طبقه داشت و هر طبقه به نام يکي از سيارات و هفت رنگ بود (سرخ ، سيمين، سفيد، سياه، ارغواني، آبي و سبز). حصار اکباتان هفت ديوار داشت و آرامگاه کورش هفت پله دارد. پنج شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی وزین باد ار مدد جویی چراغ جان بر افروزی اصیل ترین پیک نوروزی سفرهی هفت سین بود که به شمارهی هفت امشاسپند از عدد هفت مایه میگرفت. دکتر بهرام فره وشی در جهان فروری مبنای هفت سین را چیدن هفت سینی یا هفت قاب بر خوان نوروزی میداند که به آن هفت سینی میگفتند و بعدها با حذف (یای) نسنت به صورت هفت سین در آمد. او عقیده دارد که هنوز هم در بعضی از روستاهای ایران این سفره را ، سفرهی هفت سینی میگویند. چیزهای روی سفره عبارت بود از: آب و سبزه : نماد روشنایی و افزونی ، آتشدان : نماد پایداری نور و گرما که بعدها به شمع و چراغ مبدل شد ، شیر: نماد نوزایی و رستاخیز و تولد دوباره ، تخم مرغ :نماد نژاد و نطفه ، (در اساطیر ِایران، جهان، تخم مرغی شکل است، آسمان چون پوسته ی تخم مرغ و زرده اش نمودگار زمین است) آیینه : نماد شفافیت و صفا ، سنجد: نماد دلدادگی و زایش و باروری ، سیب: نماد رازوارگی عشق ، انار: نماد تقدس ، سکههای تازه ضرب: نماد برکت و دارندگی ، ماهی :نماد برج سپری شدهی اسفند ، حوت (= ماهی) ،.(به بیانی دیگر ماهی ِزنده نیز نماد سرزندگی و شادابی ست) نارنج: نماد گوی زمین ، گل بید مشک: که گل ویژهی اسفند ماه است ، نماد امشاسپند سپندار مز گلاب: که باز ماندهی رسم آبریزان یا آبپاشان است ( بر مبنای اشارهی ابو ریحان بیرونی چون در زمستان انسان همجوار آتش است ، به دود و خاکستر آن آلوده میشود و لذا آب پاشیدن به یکد یگر نماد پاکیزگی از آن آلایش است. ) نان پخته شده : از هفت حبوب ، خرما ، پنیر ، شکر ، بَرسَم (= شاخههایی از درخت مقدس انار ، بید ، زیتون ، انجیر در دستههای سه ، هفت یا دوازده تایی) کتاب مقدس. بيروني در آثار الباقيه مينويسد: «از آداب جشن نوروز اين بود كه در صحن هرخانه به هفت ستون، هفت رقم از غلات ميكاشتند و هريك از آنها كه بهتر ميروييد، دليل ترقي و خوبي آن نوع غله ميدانستند». در المحاسن و الاضداد نوشته شده: «بيست و پنج روز قبل از نوروز در صحن كاخ سلطنتي، دوازده ستون از خشت خام برپا ميشد كه بر هريك از آنها يكي از حبوبات(از گندم ، جو ، برنج ، لوبیا ، عدس ، ارزن ، نخود ، کنجد ، باقلا ، کاجیله ، ذرت ، و ماش) را ميكاشتند و آنها را نميچيدند مگر با نغمهسرايي و خواندن آواز. در ششمين روز نوروز اين حبوب را ميكندند و در مجلس پراكنده مينمودند وتا شانزدهم فروردين كه مهر روز نام دارد آن را جمع نميكردند. . خانوادهها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (اندیشهی نیک) ، هوخت ( گفتار نیک) و هوورشت (کردار نیک) سبز میکردند و فروهر نیاکان را موجب بالندگی و رشد آنها میدانستند. فلسفه هفت سین به روایتی دیگر : عدد هفت عدد هفت نزد ایرانیان قدیم مقدس بود و به خاطر ستارگان هفتگانه یعنی زهره ، مشتری ، عطارد ، زحل ، مریخ ، زمین و خورشید عدد هفت را گرامی می داشتند پارسیان در تمامی روزهای فروردین خانه های خود را چراغانی کرده و چوب های خوشبو می سوزانند و شمع ها را روشن نگاه میدارند و خوانچه ای پهن می کنند که بر آن هفت چیز که نامشان با حرف ِسین شروع شده باشد میگذارند (هفت سین) مانند: سکه = ثروت موجب برکت و سرشاری کیسه سپند : (اسفند) 9 تا شد ولی عیبی نداره چون هر مکان آنچه که دسترسی به آن داشتند را سر سفره میگذاشتند کتاب مقدس که در گذشته اوستا و اکنون قرآن است و بودنش بر سر سفره باعث رونق میباشد. پنج شنبه 29 اسفند 1389برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
به نوروز نو ، شاه گیتی فروز بر آن تخت بنشست فیروز روز به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند بزرگان به شادی بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند چنین شد فرخ از آن روزگار بمانده از ان خسروان یادگار «نوروز» كهنسالترين آيين ملي در جهان است كه جاودانه مانده و يکي از عوامل تداوم فرهنگ ايرانيان (آرينهاي جنوبي) ميباشد. آيينهاي برگزاري اين جشن بزرگ در عصر حاضر با سه هزار سال پيش تفاوت چشمگير نكرده و به همين دليل عامل وحدت فرهنگي ساكنان ايرانزمين به شمار ميرود كه آن را در هر گوشه از جهان كه باشند، يكسان برگزار ميكنند و بزرگ ميدارند و به همين جهت است كه انديشمندان «نوروز» را مظهر پايدار هويت و ناسيوناليسم ايراني خوانده اند كه مورخان در قوه محركه اش ترديد ندارند؛ زيرا كه در طول تاريخ نيروي عظيم و كارآييهاي فراوان آن را درك كردهاند. نوروز واژهاي است مركب از دو جزء كه روي هم به معناي روز نوين است و بر نخستين روز از نخستين ماه سال خورشيدي آن گاه كه آفتاب به برج حمل انتقال مييابد گذارده ميشود. عظمت نوروز را از نقشهاي تخت جمشيد گرفته تا آثار ادبي و هنري گوناگون عربي و فارسي در همه جا ميتوان يافت. فلسفه عید نوروز سر آغاز جشن ِ نوروز، روز نخست ماه فروردین (روز اورمزد) است و چون برخلاف سایر جشنها برابری نام ماه و روز را به دوش نمیکشد ، بر سایر جشنهای ایران باستان برتری دارد. در مورد پیدایی این جشن افسانههای بسیار است ، اما آنچه به آن جنبهی راز وارگی میبخشد ، آیینهای بسیاری است که روزهای قبل و بعد از آن انجام میگیرد. اگر نوروز همیشه و در همه جا با هیجان و آشفتگی و درهم ریختگی آغاز میشود ، حیرت انگیز نیست چرا که بینظمی یکی از مظاهر آن است. ایرانیان باستان ، نا آرامی را ریشهی آرامش و پریشانی را اساس سامان میدانستند و چه بسا که در پارهای از مراسم نوروزی ، آنها را به عمد بوجود میآوردند ، چنان که در رسم باز گشت ِ مردگان (از 26 اسفند تا 5 فروردین) چون عقیده داشتند که فروهرها یا ارواح درگذشتگان باز میگردند ، افرادی با صورتکهای سیاه برای تمثیل در کوچه و بازار به آمد و رفت میپرداختند و بدینگونه فاصلهی میان مرگ و زندگی و هست و نیست را در هم میریختند و قانون و نظم یک ساله را محو میکردند. باز ماندهی این رسم ، آمدن حاجی فیروز یا آتش افروز بود که تا چند سال پیش نیز ادامه داشت. از دیگر آشفتگیهای ساختگی ، رسم میر نوروزی ، یعنی جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در این رسم به قصد تفریح کسی را از طبقههای پایین برای چند روز یا چند ساعت به سلطانی بر میگزیدند و سلطان موقت ، بر طبق قواعدی ، اگر فرمانهای بیجا صادر میکرد ، از مقام امیری بر کنار میشد. حافظ نیز در یکی از غزلیاتش به حکومت ناپایدار میر نوروزی گوشهی چشمی دارد: سخن در پرده میگویم ، چو گل از غنچه بیرونای که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی خانه تکانی هم به این نکته اشاره دارد ؛ نخست درهم ریختگی ، سپس نظم و نظافت. تمام خانه برای نظافت زیر و رو میشد. در بعضی از نقاط ایران رسم بود که حتا خانهها را رنگ آمیزی میکردند و اگر میسر نمیشد ، دست کم همان اتاقی که هفت سین را در آن میچیدند ، سفید میشد. اثاثیهی کهنه را به دور میریختند و نو به جایش میخریدند و در آن میان شکستن کوزه را که جایگاه آلودگیها و اندوههای یک ساله بود واجب میدانستند. ظرفهای مسین را به رویگران میسپردند. نقرهها را جلا میدادند. گوشه و کنار خانه را از گرد و غبار پاک میکردند. فرش و گلیمها را غاز تیرگیهای یک ساله میزدودند و بر آن باور بودند که ارواح مردگان ، فروهرها (ریشهی کلمهی فروردین) در این روزها به خانه و کاشانهی خود باز میگردند ، اگر خانه را تمیز و بستگان را شاد ببینند خوشحال میشوند و برای باز ماندگان خود دعا میفرستند و اگر نه ، غمگین و افسرده باز میگردند. از این رو چند روز به نوروز مانده در خانه مُشک و عنبر میسوزاندند و شمع و چراغ میافروختند. در بعضی نقاط ایران رسم است که زنها شب آخرین جمعهی سال بهترین غذا را میپختند و بر گور درگذشتگان میپاشیدند و روز پیش از نوروز را که همان عرفه یا علفه و یا به قولی بی بی حور باشد ، به خانهای که در طول سال در گذشتهای داشت به پُر سه میرفتند و دعا میفرستادند و میگفتند که برای مرده عید گرفته اند. در گیر و دار خانه تکانی و از 20 روز به روز عید مانده سبزه سبز میکردند. ایرانیان باستان دانهها را که عبارت بودند از گندم ، جو ، برنج ، لوبیا ، عدس ، ارزن ، نخود ، کنجد ، باقلا ، کاجیله ، ذرت ، و ماش به شمارهی هفت- نماد هفت امشاسپند - یا دوازده ، شمارهی مقدس برجها ، در ستونهایی از خشت خام بر میآوردند و بالیدن هر یک را به فال نیک میگرفتند و بر آن بودند که آن دانه در سال نو موجب برکت و باروری خواهد بود. خانوادهها بطور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (= اندیشهی نیک) ، هوخت (= گفتار نیک) و هوو.رشت (کردار نیک) سبز میکردند و فروهر نیاکان را موجب بالندگی و رشد آنها میدانستند. چهار شنبه سوری که از دو کلمهی چهارشنبه ، منظور آخرین چهارشنبهی سال ، و سوری که همان سوریک فارسی و به معنای سرخ باشد و در کل به معنای چهارشنبهی سرخ ، مقدمهی جدی جشن نوروز بود. در ایران باستان بعضی از وسایل جشن نوروز از قبیل آینه و کوزه و اسفند را به یقین شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهیه میکردند. بازار در این شب چراغانی و زیور بسته و سرشار از هیجان و شادمانی بود و البته خرید هرکدام هم آیین خاصی را تدارک میدید اما اصیل ترین پیک نوروزی سفرهی هفت سین بود که به شمارهی هفت امشاسپند از عدد هفت مایه میگرفت. درمورد بنياد جشن نوروز مطالب بيشماري بيان شده كه در اينجا نمونههايي از آنها را ذكر مينماييم. 1. در روايات زرتشتي و بيشتر نويسندگان ايراني و عرب و شاعران ازجمله فردوسي، بنياد آن را به جمشيد پادشاه پيشدادي نسبت ميدهند و ميگويند: جمشيد شاه تختي بساخت كه ديوان آنرا بدوش گرفته به هوا بردند و به يك روزه از كوه دماوند به بابل فرود آوردند، مردم با مشاهده اين عمل در شگفت شدند و آن روز خاص را نوروز خواندند. فردوسي ميگويد: چـو خــورشيــد تـابـان ميــان هــوا نشستــه برو شــــاه فـــرمـــــانـــروا جهـــان انجمن شــد بر آن تخت او شــگفتي فــرو مــانــده از بخت او بــه جمشيــد بر گــوهـر افشـانـدنـد مرآن روز راروز نوروز خــوانــدنــد ســر ســال نـو هـرمـز فــــروديـــن بر آســـوده از رنـــج روي زميـــن بـــزرگان به شـــادي بيـــاراستنـــد مـي و جـام و رامشگـران خواستنـد چنيــن جــشن فــرخ از آن روزگار به ما ماند از آن خسروان يادگار(1) 2. حكيم عمر خيام در نوروزنامه راجع به جشن نوروز ميگويد: از آن بوده است كه آفتاب در هر 365 شبانهروز و ربعي به اول دقيقه حمل بازآيد و چون جمشيد از آن آگاهي يافت آن را نوروز نام نهاده پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان به او اقتدا كردند و آن روز را جشن گرفتند و به جهانيان خبر دادند تا همگان آن را بدانند وآن تاريخ را نگاهدارند و بر پادشاهان واجب است كه آيين و جشن و رسم ملوك را بهجاي آرند. از بهر مباركي و خرميكردن در اول سال هركسي در نوروز جشن كند تا نوروز ديگر عمر در شادي گذراندند. 3- آرياييها از مهاجرت به فلات ايران و هم مرز شدن با تمدن ميانرودان سال را به دو قسمت تقسيم ميكردند كه هر يك با انقلابي شروع ميشد و دو جشن نوروز و مهرگان سرآغاز اين دو انقلاب بودند، يعني هنگام انقلاب تابستاني جشن نوروز گرفته ميشد و زمان انقلاب زمستاني جشن مهرگان پاس داشته ميشد. برخي نيز معتقدند كه جشن نوروز و مهرگان جشني بوده است كه در ايران قبل از ورود آرياييها وجود داشته است و اقوام قبل از آريائيها كه در فلات ايران ساكن بودهاند به آن عمل ميكردند. 4. روايتي ديگر ميگويد كه نيشكر را جمشيد، در اين روز پيدا كرد و مردم از كشف و خاصيت آن متحير شدند. سپس جمشيد دستور داد تا از شهد آن شكر ساختند و به مردم هديه دادند. آن روز را «نوروز» ناميدند. 5. ميگويند: اهريمن، بلاي خشكسالي و قحطي را بر كره زمين فرو نشانيد، اما جمشيد به جنگ با اهريمن پرداخت وعاقبت اورا شكست داد. آنگاه خشكسالي و قحطي را از ريشه خشكانيد و به زمين باز گشت. با بازگشت وي، درختان و هرنهال و چوب خشكي سبز شد. بسا مردم اين روز را «نوروز» خواندند و هر كس به يمن و مباركي، در تشتي جو كاشت و اين رسم سبزي نشانيدن درايام نوروز از آن زمان تا به امروز باقي مانده است. 6. در بسياري از آثار گذشته نگاران، از جمله در تاريخ طبري، شاهنامه فردوسي و آثار بيروني، نوروز به جمشيد، شاه افسانهاي و درپارهاي ديگر به کيومرث نسبت داده شده و آن را به دليل آغاز بهار، برابر شدن روز و شب و از سرگرفتهشدن درخشش خورشيد و اعتدال طبيعت، بهترين روز در سال دانسته اند. 7- به نوشته برخي از مورخان بر پايه افسانهها، سه هزار سال پيش در چنين روزي، جمشيد از كاخ خود در جنوب درياچه اروميه (منطقه باستاني حسنلو) بيرون آمد و عميقاً تحت تأثير آفتاب درخشان، و خرمي و طراوت محيط قرار گرفت و آن روز را «نوروز»، روز صفا، پاك شدن زمين از بديها و روز سپاسگزاري از خداوند بزرگ ناميد و خواست كه از آن پس، بدون وقفه، هر سال در اين روز آيين ويژهاي برگزار شود. ششمین روز فروردین که بنا به نظرات بسیاری محققان و موبدان زرتشتی، سالروز تولد زرتشت اسپنتمان است، به نوروز بزرگ معروف است. (آورده اند که در بامداد ِآن روز به کوه ِبوشنج شخص ِخاموشی که دسته ای از گیاهان خوشبو در دست دارد ساعتی نمایان است، سپس پنهان می شود و تا سال ِدیگر در همین هنگام دیگر نمایان نمی گردد علت مهم دیگری که جهت گسترش نوروز و درآمدن این عید در حیطهی شعایر اسلامی یاد میشود، تقارن نوروز است با جانشینی علیبن ابیطالب توسط پیغامبر اسلام محمدبن عبدلله (ص) در عید غدیرخم، در سال دهم هجری برابر با بیست و نهم حوت (اسفند) است. همچنین در چنین روزی علیبن ابیطالب عاقبت بعد از بیست و پنج سال گوشهگیری اجباری به خلافت رسید. به این ترتیب نوروز همچنان پس از اسلام اهمیت خود را حفظ کرد و احادیث و روایات بسیاری در این باب و در بهارالانوار گردآوری شده است. تقسيم روزهاي ماه فروردين: در عهد باستان مراسم جشن نوروز به مدت 21روز برگزار ميگرديد كه در هر روز برنامهيي خاص انجام ميگرفت. 1. از اول تا روز سوم براي ديد و بازديد خويشاوندان و بزرگان. 2. از روز سوم الي روز ششم فروردين، ديد و بازديد همگاني و برگزاري جشن رپيثون. 3. از روز ششم الي روز نهم، براي اجراي جشن خوردادگان. 4. از روز نهم الي سيزدهم، بار عام شاهي براي پذيرفتن عموم طبقات هر يك بهنوبه خود بود. 5. ازروز سيزدهم الي روز نوزدهم، براي تفريحگاههاي خارج از شهر. 6. ازروز نوزدهم الي بيست و يكم، براي اجراي مراسم جشن فروردگان 7. روز بيست و يكم پايان جشن و مخصوص تفريح و گردش در خارج از شهر است(5). در يك تقسيمبندي ديگر، فروردين به شش قسمت تقسيم ميگرديد: 1. پنج روز اول به پادشاه و اشراف مربوط بود و آنها جشن ويژه داشتند. 2. پنج روز دوم براي بخشش اموال ودريافت هداياي نوروزي از طرف پادشاه. 3. پنج روز سوم متعلق به خدمتگزاران بود. 4. چهارمين پنج روز به خواص تعلق داشت. 5. پنج روز پنجم به لشكريان. 6. ششمين قسمت پنج روزه به رعايا اختصاص داشت(6). اين تقسيمبندي به قول جاحظ در المحاسن الاضد زمان جمشيد و به قول بيروني در آثارالباقيه بعد از جمشيد و بنا به نظر ذبيحالله صفا در زمان ساسانيان معمول بوده است. نقسيمبندي ديگر هم وجود داشته است كه به نوروز خاصه و نوروز عامه تقسيم ميشده. پنج روز اول را نوروز عامه و بقيه روزهاي نوروز را نوروز خاصه ميگفتند. اين فصل «فروردگان» است كه جشنآوري اجداد و نياكان بود و چنان ميپنداشتند كه در پنج شب متوالي، ارواح طيبه مردگان، براي ديدار وضع زندگي و احوال باز ماندگان به زمين فرود آمده و در خانه و آشيانه خويش مشغول تماشا و سركشي ميشوند، اگر خانه تميز و پاك بود، ارواح مسرور بر ميگردند، اما در غير اين صورت، آنان غمگين و ناراحت برميگردند.
پنج شنبه 28 اسفند 1389برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
یک کم طولانیه ولی تاریخ ماست پس پیشنهاد میشه تا آخر بخونید ايرانيان سال را خورشيدي نگاه ميداشتند (يعني بر اساس ارتباط خورشيد با زمين). و سال را به دوازده ماه و هر ماه به سي روز بخش ميكردند. به اين ترتيب سال 360 روز و شروع سال بعد هر سال پنج روز و پنج ساعت و 48 دقيقه و 46 ثانيه زودتر انجام ميشد. هخامنشيان رفع اين مشكل را دنبال ميكردند. ساسانيان تقسيم دوازده ماه، و هر ماه سي روز، در سال را حفظ كردند براي هر روز نامي معين كردند و پنج روز هم به آخر سال افزودند به نام «گاتها». به اين ترتيب، سال ساساني 365 روز شد و براي جبران ساعت و 48 ثانيه ، هر يكصد و بيست سال، يك ماه به سال ميافزودند. در آغاز سده ششم ميلادي ساسانيان روش «كبيسه» را برگزيدند يعني هر چهار سال يك روز به ماه ميافزودند و آن را به نام "اورداد" يعني روز افزوده خداداد ميناميدند. هفت روز اول ماه به نام اهورا مزدا و امشا سپندان (اورمزد، بهمن، ارديبهشت، شهريور،سپندار مزد، خرداد، امرداد) و 23 روز ديگر به نام ايزدان است. روزهاي اول، هشتم، پانزدهم و بيست سوم هر ماه بنام خداوند است (اورمزد، دي به آذر،دي به مهر،دي به دين) بنابراين ميشود از جهتي گفت كه هر ماه به دو بخش هفت روز و دو بخش هشت روز تقسيم ميشود و اين نزديكترين شباهت تقسيمات ماه زرتشتي با ماه به چهار هفتهاي است. پس از حمله تازيان مدتهاي زيادي كمتر مورداستفاده قرارگرفته تا اينكه در دهه اول قرن چهاردهم خورشيدي يعني حدود 80 سال پيش دوباره نامهاي فارسي جايگزين نامهاي عربي يا سرياني شدند. اين نامها هماينك نيز مورد استفاده هستند، با اين تفاوت كه به جاي ماه «امرداد» كه به چم (معنا) بيمرگي و جاودانگي است، از واژه نادرست «مرداد» كه معناي مرگ و نيستي دارد، استفاده ميشود. نام روزها در باستان و معانی آنها روزهاي ماه نيز هر يك نام ويژهاي دارند كه داراي چم (معنا) ويژهاي نيز هست. اين نامها و معناي آن عبارتنداز: نام دوازده ماه سال:
نام پنج روز پايان سال كه بهيزك(پنجه) خوانده ميشود، ازاين قرار است: ١-اهنودگاه: نام نخستين بخش از سرودهاي اشوزرتشت ٢-اوشتودگاه:نام دومين بخش از سرودهاي اشوزرتشت ٣-سپنتمدگاه: نام سومين بخش از سرودهاي اشوزرتشت ٤-وهوخشترگاه:نام چهارمين بخش از سرودهاي اشوزرتشت ٥-وهشتواشگاه:نام پنجمين بخش از سرودهاي اشوزرتشت نام سالها ملل گوناگون، عقايد و باورهاي متفاوتي درباره پيدايش سال شمار موچه و حيوانات آن دارند ژاپنی ها: بنابر افسانهها[ي ژاپني] چون خدايان 12 حيوان داوطلب خواستند تا از سوي آنها جهان آدميزادگان را زير نظر بگيرند، موش پيش از همه جانوران نزد خدايان رفت و آمادگي خود را نشان داد ...». ترکان: «يكي از خاقانهاي ترك ميخواهد كه تاريخ وقوع جنگي را بداند، ممكن نميشود. از اينروي با ملتش مشورت ميكند و در انجمن اعلام ميدارد كه همانطور كه ما درباره تاريخ وقوع اين جنگ دچار سردرگمي شديم. آيندگان نيز سردرگم خواهند شد. بنابراين ما اكنون به تعداد دوازده (ماه و) برج آسمان دوازده سال را نامگذاري ميكنيم، تا شمارشهايمان را از گذر اين سالها بفهميم. اين در ميانمان يادگاري باشد. فراموش نشدني، ملّت هم پيشنهاد خاقان را تأييد ميكند. خاقان به اين مناسبت به شكار ميرود و فرمان ميدهد كه حيوانات را به سوي رود «ايلا» برانند. اين يك رودخانه بزرگ است. مردم حيوانات را به تنگنا انداخته به سوي رودخانه ميرانند. بعضي از اين حويانات را شكار ميكنند و تعدادي از آنها خود را به اب ميزنند. دوازده حيوان از آن ميان از آب ميگذرند. نام هر يك از اين حيوانات به سالي داده ميشود. نخستين اين حيوانات سيچغان (موش) بوده ... نام نخستين سال «سيچعان ييلي» (سال موش) گذاشته ميشود. بعد نام حيواناتي كه يكي بعد از ديگري از اب گذشته بودند به ترتيب به سالها داده ميشود: «اود ييلي» (سال گاو) و ...» ترکمن ها: تركمنها روايت پندآميزي در مورد پيدايش سالشمار حيواني دارند. روزي تمامي حيوانات به پيشواز سال جديد ميروند. شتر كه به قد و بالاي خود مغرور شده بود گفت: «حتماً پيش از همه سال جديد را خواهم ديد.» امّا موش كوچك با زرنگي تمام روي سر شتر جهيده و پيش از همه، سال جديد را مي بيند. شتر كه مات و مبهوت مانده بود، از تمامي دوازده حيوان دوره كه موفق به مشاهده سال جديد شده بودند عقب ميماند وبدين ترتيب غرور شتر باعث مي شود كه جايي در دوره موچه نداشته باشد. اين روايت به مدد مايه اخلاقي و پندآميز آن كه نهي از غرور است، در ميان تركمنها نسل اندر نسل نقل شده و بصورت ضربآلمثل درآمده است: «دويه بوينونا بويسانيپ ييلدان كور قاليپدير!» يعني (شتر به علّت مباهات به گردنش از مشاهده سال جديد محروم مانده است.) تركمنها سال موش را كه اولين سال هر دوره ميباشد «ييل باشي» مينامند كه به معناي سال آغازين يا مبدأ است، در روايت منظوم فوق «گاو» پس از «موش» سال جديد را مشاهده كرده و لذا مقام دوّم را در دوره سالشمارحيواني احراز مينمايد. ايرانيان بر اين باورند كه حيوانات دوازدهگانه اين دوره، متصديان حمل زميناند و بصورت ضمني بر اين نكته اشاره دارند كه اين وظيفه از بدو خلفت بر عهده آنها موكول بوده است. اين باور ايراني از عقايد ديرينهاي نشأت گرفته است كه زمين را بصورت سطح صافي تصور ميكردهاند كه بر روي حيوانات مختلف (لاكپشت، گاو، ماهي و ...) قرار دارد. نزد زرد پوستان چرایی تأثیر این دوازده حیوان بر سرنوشت زمین و انسان به افسانهئی باز می گردد که طی آن بودا در آغاز سال نو همه حیوانات را دعوت کرد و از همه حیوانات تنها دوازده حیوان مذکور و به روایت زرد پوستان موش،گاو،ببر،گربه(پلنگ یا ببر)؛اژدها یا نهنگ،مار،اسب،بز،میمون،خروس،سگ و خوک دعوت بودا را پذیرفتند و بودا مقدر کرد که سرنوشت جهان به دست این دوازده حیوان که یکی پس از دیگر در هر سال پدیدار می شوند باشد. در باور مردمان خاور دور، حيوانات اين دوره ناظران جهان آدمياناند. گاه شماری حیوانی ایرانی در بسیاری از نمود های خود در توجه به گاه شماری چینی-اویغوری و جزئیات این گاه شماری را می توان از تاریخ هایی که در آثار پیشینیان ثبت شده است به دست آورد.این گاه شماری از ترکیب برخی از اصول گاه شماریجلالی،هجری قمری و دوازده حیوان چینی-ایغوری شکل گرفته و در طول هفت قرنی که از یورش مغول به ایران می گذرد تا ۱۳۰۴ هجری شمسی رایج اما همیشه به یک شکل نبوده و تغییراتی در آن پدید آمده است. سالهای چینی و کنفوسیوس آغاز این گاه شماری با روز پنج شنبه ۱۵ژوئیه۶۲۲ مسیحی و نخستین سال قمری که پیامبر اسلام(ص) از مکه به مدینه هجرت نمود آغاز و مستقیما از گاه شماری هجری قمری گرفته شده است.در آغاز این گاه شماری ماه های قمری اقترانی که با رویت هلال ماه آغاز می شد،به شکلی که در گاه شماری هجری قمری کاربرد داشت باقی ماند تا مورد تأیید مسلمانان نیز قرار گیرد.بدین سان به همان ترتیبی که در گاه شماری قمری عمل می کردند طول ماههای قمری را در زیج ها و تقویم های سالیانه سی روزه و بیست و نه روزه محاسبه می کردند و در این زمینه نخستین روز سال در امور دینی و شرعی نخستین روز ماه محرم و در امور مالیاتی و رسمی نوروز جلالی بود و تاریخ مطابق با آن را با گاه شماری قمری و گاه با تاریخ ماههای گاه شماری جلالی و برجهای دوازده گانه سال که در دوره های بعد رواج بیشتری یافت مشخص می نمودند و بدین سان طول متوسط سال برای کارهای رسمی و مالیاتی برابر طول متوسط سال حقیقی شمسی بود.با این همه هدف دست اندر کاران تأسیس گاه شماری غازانی که مبدأ آن از ۷۰۱ هجری قمری و ۲۲۴ جلالی آغاز شد هرگز در عمل رعایت نشده و نوروز جلالی را در نظر داشتند. در دوره صفویه که گاه شماری دوازده حیوانی با ماههای قمری رواج داشت ماههای شمسی را نیز در تقویم های سالیانه ثبت می کردند و پیش از آنکه ماههای شمسی با نام برج های دوازده گانه در سال۱۳۲۹ هجری قمری پذیرفته شود در تقویم های سالیانه ثبت می شد. بدان سان که گفته شد سالهای قمری را در دوره مغول و نیز صفویان که خود ترک بودند با نام حیواناتی که به سالهای همزمان چینی-اویغوری اطلاق می شد نامگذاری می کردند و از آنجه که کمابیش هر سی و سه سال شمسی-قمری چینی-اویغوری برابر سی و چهار سال قمری است یک سال قمری بی نام می ماند و بنابراین در هر دوره سی و سه یا سی و چهار ساله شمسی-قمریِ چینی-اویغوری یک سال قمری در نامگذاری حذف می شد و با آن که این حذف در هر سی و سه یا سی و چهر سال لازم بود اما در عمل به صورت منظم اجرا نمی شد،مثلا در گزارش اسکندر منشی وقایع نگار دوره صفویه در برخی موارد نام یک حیوان به دو سال متوالی داده شده است. نام سالهای دوازده گانه حیوانی در ایران با تفاوتهایی با تقویم چینی-اویغوری به ترتیب عبارتند از:موش،گاو،پلنگ،خرگوش،نهنگ،مار،اسب،گوسفند،میمون،مرغ،سگ و خوک. زردپوستان و نیز ایرانیانی که به پیروی از مغولان بدین گاه شماری عنایت داشتند ویژگی هر یک از سالهایی را که با این حیوانات قرین می شد کمابیش به تأثر از مغولان همانند خوی و سرشت این حیوانات می دانستند و چنین است که هنوز هم نزد عامه چنین برداشتی رواج دارد و در تفأل و پیش بینی متکی بر این تقارن زردپوستان بر تأثیر سال و آریاییانی که بدین رویکرد توجه دارند بر تأثیرات ماهانه توجه دارند. چنین است که در تقویم های سالیانه نجومی ایرانی سالهای شمسی به نام یکی از حیوانات دوازده گانه نامیده می شود.برای تعیین نام هر سال ابتدا باید عدد۶ را به عدد سال مفروض اضافه (یا کسر) کنیم و حاصل جمع را به عدد ۱۲ تقسیم نماییم باقی مانده مذکور نماینده سال به ترتیبی است که گفته شد نام سالهای دوازده گانه حیوانی در ایران با اختلاف هایی با تقویم چینی-اویغوری به ترتیب عبارتند از: 1- موش 2- گاو 3- پلنگ4 - خرگوش 5- نهنگ 6- مار 7- اسب 8- گوسفند 9 - میمون10- مرغ 11- سگ 12 - خوک. این همان نامهائی است که ابونصر فراهی در کتاب نصاب الصبیان آنها را در این رباعی به نظم در آورده است . موش و بقر و پلنگ و خرگوش زین چار چو بگذری ، نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب وگوسفند است شمار حمدونه(میمون) و مرغ و سگ و خوک آخر کار مثلا: 4 = باقيمانده 4 ماه و سال116 = 12 / 1396 1396 = 6 +1390 4 = باقيمانده و 1 = 12 / 16 16 = 4 + 8 + 3 +1 1384 = 6 -1390 4 = باقيمانده 4 ماه و 115 = 12 /1384 1384 = 6 -1390
عدد 4 مربوط به سال خروس است حالا شما سال تولد خودتون رو هم میتونید از همین فرمولها حساب کنید و ببینید در سال چه حیوانی به دنیا اومدید. سیکل سالنامه های چینی هر دوازده سال یکبار تکرار میشود نام موش به عنوان اولین آنها انتخاب شده است :
پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:, :: 21:16 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
خاطرات كودكي زيباترند يادگاران كهن مانا ترنددرسهاي سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مكارو دزد دشت وباغ روز مهماني كوكب خانم است سفره پر از بوي نان گندم است كاكلي گنجشككي با هوش بود فيل ناداني برايش موش بود با وجود سوز وسرماي شديد ريز علي پيراهن از تن ميدريد تا درون نيمكت جا ميشديم ما پرازتصميم كبري ميشديم پاك كن هايي زپاكي داشتيم يك تراش سرخ لاكي داشتيم كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هايش درد داشت گرمي دستان ما از آه بود برگ دفترها به رنگ كاه بود مانده در گوشم صدايي چون تگرگ خش خش جارو ي با پا روي برگ همكلاسيهاي من يادم كنيد بازهم در كوچه فريادم كنيد همكلاسيهاي درد ورنج وكار بچه هاي جامه هاي وصله دار بچه هاي دكه خوراك سرد كودكان كوچه اما مرد مرد كاش هرگز زنگ تفريحي نبود جمع بودن بودوتفريقي نبود كاش ميشد باز كوچك ميشديم لا اقل يك روز كودك ميشديم ياد آن آموزگار ساده پوش ياد آن گچها كه بودش روي دوش اي معلم ياد وهم نامت بخير ياد درس آب وبابايت بخير اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن آ-داریوش پنج شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, :: 21:16 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
چهارشنبهسوری نام جشنی است که تغییر یافته مراسم باستانی پنج روز آخر سال به نام پنجه دزدیده یا اندرگاه است. این جشن برگرفته از آیین زرتشتی است که ایرانیان از ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد تاکنون در پنج روز آخر هر سال، آن را با برافروختن آتش و جشن و شادی در کنار آن برگزار میکنند. در گاهشماری زرتشتی یک سال شامل ۳۶۵ روز یا ۱۲ ماه است که هر کدام دقیقاً ۳۰ روز بوده و ۵ روز انتهایی سال جدا از ماهها بهحساب میآمده و «پنجه» نامیدهمیشود که البته در هر ۴ سال یک بار ۶ روز میشود. در این گاهشمار روزی به عنوان چهارشنبه و به طورکلی ۷ روز هفته وجود ندارد بلکه ۳۰ روز ماه و ۵ روز انتهای سال هرکدام با نام خاصی نامگذاری میشود.ایرانیان قبل حمله تازیان این ۵ روز آخر سال را با روشن کردن آتش جشن میگرفتند و بر این اعتقاد بودند که در این ۵ روز ارواح درگذشتگان به زمین سفر میکنند و با همراه خانوادههایشان و برای آنها برکت، دوستی و پاکی در سال آینده طلب خواهندکرد ولی بعد از حمله تازیان به دلیل مخالفتهای آن روزگار در برپایی این مراسم ایرانیان روز چهارشنبه را که نزد اعراب نحس بوده را انتخاب کردند و آتش افروزی در این روز را با نحسی آن روز توجیه کردند. آتش در بین ما ایرانیان مظهر نابودی تاریکی و سیاهی است. این دو واژه همان پلیدی و اهریمن هستند و روشنایی آتش پاکیزگی، طراوت، زندگی و سلامتی، سازندگی و پیشرفت را به همراه دارد. همچنین با کمک آتش و نور که سمبل های خوبی هستند افراد امیدوارند که راه خود را در آخرین شبهای تاریک سال پیدا کنند و به روزهای آغازین بهار برسند. در شاهنامه فردوسی اشارههایی درباره بزم چهارشنبهای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان دهنده کهن بودن این جشن است. مراسم سنتی مربوط به این جشن ملی، از دیرباز در فرهنگ سنتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شدهاست. واژه «چهارشنبهسوری» از دو واژه چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفتهاست و سوری که به معنی سرخ است ساخته شدهاست. آتش بزرگی تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته میشود که این آتش معمولا در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن میکنند و از آن میپرند آغاز میشود و در زمان پریدن میخوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من» در واقع این جمله نشانگر یک تطهیر و پاکسازی مذهبی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به شما بدهد. چهارشنبهسوری جشنی نیست که وابسته به دین افراد باشد و در میان پارسیان یهودی و مسلمان، ارمنیها، ترکها، کردها و زرتشتیها رواج دارد. در حقیقت این جشن و نقش بارز آتش در آن به علت احترام گذاشتن به دین زرتشتی است. رقص با آتش
امروزه در شهرهای سراسر جهان که جمعیت ایرانیان در آنها زیاد است، آتشبازی و انفجار ترقهها و فشفشهها نیز متداول است ولی کار خیلی بدی است زیرا جیز است. البته مراسمی که امروزه برپا میشود به طوری کلی متفاوت با آن روزگار است چون از نظر زرتشتیان آتش نماد مقدسی است و پریدن از روی آن به نوعی بیاحترامی به آن نماد تلقی میشود. جشن آتش در واقع پیش درآمد جشن نوروز است که نوید دهنده رسیدن بهار و تازه شدن طبیعت است. بیان دیگر:جشن «سور» از گذشته بسیار دور در ایران مرسوم بودهاست که جشنی ملی و مردمی است و «چهارشنبه سوری» نام گرفتهاست که طلایهدار نوروز است. جشن سوری در ایران قدیم در یکی از ۵ روز آخر اسفندماه بر پا میگشت، چرا که ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند و ماه را به هفتهها تقسیم نمیکردند؛ بلکه قبل از ورود اسلام به ایران هر سال ۱۲ ماه، و هر ماه ۳۰ روز بود که هر کدام از این ۳۰ روز نام مشخصی داشتهاست که بهنام یکی از فرشتگان خوانده میشد. چون هرمزد روز، بهمن روز، اردی بهشت روز و غیره که پس از ورود اسلام به ایران تقسیمات هفته نیز به آن افزوده شد. در ایران باستان در پایان هر ماه جشن و پایکوبی با نام سور مرسوم بودهاست و از سوی دیگر چهارشنبه نزد اعراب «یوم الارباع» خوانده میشد و از روزهای شوم و نحس بشمار میرفت و بر این باور بودند که روزهای نحس و شوم را باید با عیش و شادمانی گذراند تا شیاطین و اجنه فرصت رخنه در وجود آدمیان را نیابند. بدین ترتیب ایرانیان آخرین جشن آتش خود را به آخرین چهارشنبه سال انداختند و در آن به شادمانی و پایکوبی پرداختند تا هم چشن ملی خود را حفظ کنند و هم بهانه بدست دیگران ندهند و بدین ترتیب چشن سوری از حادثه روزگار مصون ماند و برای ایرانیان تا به امروز باقی ماند. مختار ثقفی برای خونخواهی از عاملین واقعه کربلا، در شهر کوفه که بیشتر آنان ایرانی بودهاند از این فرصت سود برد و در زمان همین جشن که مصادف با چهارشنبه بود بسیاری از آنان را قصاص کرد.
ایرانیان در شب چهارشنبه سوری کوزههای سفالی کهنه را بالای بام خانه برده، بهزیر افکنده و آنها را میشکستند و کوزهٔ نویی را جایگزین میساختند. که این رسم اکنون نیز در برخی از مناطق ایران معمول است و بر این باورند که در طول سال بلاها و قضاهای بد در کوزه متراکم میگردد که با شکستن کوزه، آن بلاها دور خواهد شد. بیانی دیگر:مقارن غروب قبل از تشریفات جهیدن از روی آتش و گاهی هم بعد از آن باید کوزه ای شکسته شود. این رسم به این شکل انجام می شد که در یک کوزه کمی زغال (نشان سیاه بختی) و اندکی نمک (نشان شوری چشم) و یک سکه کم ارزش می گذاشتند و بعد از کمی رقص و دست به دست گرداندن این کوزه، نفر آخر آن را سر بام می برد و از آن بالا به پایین می انداخت. کوزه ای که شکسته می شد باید کهنه ترین کوزه ها باشد زیرا آن کوزه حامل غمهاست. خلاصه چون می شکست اهل خانه یک صدا می پرسیدند: "چه بود شکستی؟"، می گفت: "قضا - بلا". می گویند: "توی آن چه بود؟"، جواب می دهد: "توی آن غم و غصه". در گذشته پس ار پایان آتشافروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم میآمدند و آخرین دانههای نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک میکردند و میخوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربانتر میگردد و کینه و رشک از وی دور میگردد. امروزه اصطلاح نمکگیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفتهاست. یکی از رسمهای چهارشنبهسوری است که در آن دختران جوان نیت میکنند، پشت دیواری میایستند و به سخن رهگذران گوش فرامیدهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را میگیرند. بیان دیگر:دیگر سنت این زمان فال گوش است. بعد از جستن از روی آتش و شکستن کوزه قضا و بلا، فال گوش ایستادن شروع می شود. بعضی عقیده دارند که اگر شب چهار شنبه سوری فال بگیرند فالشان درست در می آید. از این رو به ویژه در گذشته ها اگر کسانی می خواستند فال بگیرند، سر چهار راه به نحوی که کسی آنها را نبیند در تاریکی و یا دالان خانه رو به قبله می ایستادند و به گفت و گوی عابرین گوش می دادند. اگر عابرین سخنانی امید بخش در مورد عقد، عروسی، معامله ای سود دار، خبر خوشی که شنیده اند و یا مژده ای که داده اند، بیان می کردند، به فال نیک گرفته می شد و نوید آن بود که سالی نیکو و پر از شادی و سرور در پیش است و اگر بر عکس از اختلاف، نزاع، مرگ، ضرر، ناخوشی و خبر های ناگوار گفت و گو می شد نشان این بود که سال نو سال نیکویی برای فال گیرنده است. رهگذران هم چون می دانند شب چهارشنبه سوری است سر چهار راهها مواظب هستند حرفهای امید بخش بزنند در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود میکشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود میروند. صاحبخانه از صدای قاشقهایی که به کاسهها میخورد به در خانه آمده و به کاسههای آنان آجیل چهارشنبهسوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول میریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند. دربعضی اوقات نیز زنان کاسه ای را بر می داشتند و به خانه این و آن می رفتند و با پول یا فلز یا شئ به کاسه می زدند که صدای تصادم شئ و کاسه شنیده شود و صاحبخانه با خبر گردد و بیاید دم در. وقتی صاحبخانه می آمد و آنها را می دید حرفی رد و بدل نمی شد. اگر صاحبخانه می رفت و برایشان شیرینی و آجیل می آورد نشان خیر و برکت بود و اگر نه بر عکس. این عقیده نیز وجود دارد که ارواح گذشتگان افراد، در این روز دوستان و یاران خود را نظاره می کنند. بسیاری از مردم خصوصاً بچه های خود را در لباسی مخفی می کنند و در حالیکه با قاشق به ظرفی می زنند به در خانه ها می روند و مردم برای رفع بلا چیزی به آنها مژدگانی می دهند، به این سنت " قاشق زنی" می گویند . مردم برای اینکه آرزوهایشان به حقیقت بپیوندند به آنها انواع غذاها می دهند، بعضی از این هدایای مردم عبارتند است: سوپ، آجیل، میوه، پسته، مغز بادام، فندق، انجیر و کشمش. شالاندازی از دیگر مراسم شب سوری است که تاکنون اعتبار خود را در شهرها و روستاهای همدان و زنجان حفظ کردهاست. پس از خاموشی آتش و کوزهشکستن و فالگوشی و گرهگشایی و قاشقزنی جوانان نوبت به شالاندازی میرسد. جوانان چندین دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گره زده، از آن طنابی رنگین به بلندی سه متر میساختند. آنگاه از راه پلکان خانهها یا از روی دیوار، آنرا از روزنه دودکش وارد منزل میکنند و یک سر آن را خود در بالای بام در دست میگرفتند، آنگاه با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان میسازند. صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شالهایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال میریزند و گرهای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه میسازند که هدیه سوری آمادهاست. آنگاه شالانداز شال را بالا میکشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواریها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است. گره گشایی: بعضی ها برای اینکه گره از کار فرو بسته آنها گشوده شود، گوشه دستمال یا چهار قد یا چادر یا پیراهن خود را گره می زدند و می رفتند سر گذر در یک جای خلوت در تاریکی می ایستادند اولین کسی که از آنجا عبور می کرد خواه زن باشد خواه مرد یا بچه گره را جلو او می بردند بی آنکه حرفی دیگر بزنند می گفتند: "گره از کارم باز کن"، به کسی که این پیشنهاد شده واجب بود که گره را باز کند و برود. این گره گشایی به وسیله قفل هم ممکن است. در آن صورت باید گفت "کار بسته ام را باز کن ". جالب ترین و مرسوم ترین مراسم این شب برپاکردن آتش با بته و خار در سر گذرها، بر سر بامها و یا در حیاط خانه ها می باشد. افراد شرکت کننده در کنار آتش جمع می شوند و همراه با رقص و آواز یک به یک از روی آتش می پرند و جمله "سرخی تو از من، زردی من از تو" را تکرار می کنند، به این معنی که سرخی و تازگی و روشنایی آتش از آن من و زردی و مریضی و بدی من نیز از آن آتش، تا در آتش بسوزد و پاک شود. وقتی آتش سوخته و تمام شد، اگر در خانه مراسم انجام شده باشد، خاکسترها را جاروب نموده و جمع می کنند و می دهند یک نفر از خانه بیرون ببرد. در این موقع همه اهل خانه جمع شده، می پرسند: "کجا می روی؟"، می گوید: "کوچه". میپرسند: "چی چی می بری؟" می گوید: "درد و بلای اهل خانه". این شخص با خاکسترها بیرون می رود و در را بروی او می بندند. پس از آنکه خاکسترها را بیرون ریخت بر می گردد و در می زند. اهل خانه با هم می پرسند: "کی هستی؟"، می گوید: "منم". می پرسند: "از کجا آمده ای؟"، می گوید: "از عروسی". می پرسند: "چی چی آوردی؟" می گوید: "تندرستی". خرید اسپند و کندر برای اینکه کارها خوب شود و زندگی رونق گیرد و مخصوصاً دخترهای دم بخت سفید بخت شوند اعتقاد بر این بود که باید شب چهارشنبه سوری وقتی که هوا کاملاً تاریک شده رفت به دکان عطاری، که اگر دکان رو به قبله باشد بهتر است. آن وقت باید یک پول به عطار نشان داد و گفت: "کندروشا برای کار گشا". البته عطار از جایش حرکت می کند که کندروشا بدهد، همین که عطار رویش را برگرداند باید فرار کرد. بعد به همین ترتیب باید از دکان دیگر "خوشبو" بخواهند باز فرار کنند. بعد از دکان سوم که حتماً باید رو به قبله باشد باید اسپند و کندر بخرند و ببرند به خانه با تشریفات لازم دود کنند تا از چشم بد در امان باشند و کار بسته شان باز شود. رسم دیگر این بود که باید هفت دانه پنجاه دیناری برداشت و از هفت دکان عطاری رو به قبله اسپند و کندر خرید و همه را مخلوط کرد و در یک کیسه ریخت و به دیوار رو به قبله آویزان کرد. شب، همین که تشریفات دیگر تمام شد موقع چراغ روشن کردن از آن اسپند یک مشت در آتش باید ریخت. این کار باید به دست بزرگترین خانمی که در خانه هست، از نظر سن، انجام گیرد. او باید بچه ها را یکی یکی از میان دود اسپند بگذراند. قبل از ریختن اسپند در آتش باید آنرا دور سر همه اهل خانه گردانده و این ورد را بخواند: "اسپند اسپند دانه اسپند سی و سه دانه بترکد چشم حسود بیگانه. همسایه دست راستی، همسایه دست چپی، همسایه روبرو، همسایه پشت سر ... " شیراز: زنان شیراز در سابق عقیده داشتند که در شب چهار شنبه سوری باید حتماً به سعدیه رفت و در آب سعدیه آب تنی کرد. پیر زنانِ با نشاط قدیمی شیراز، در شب چهارشنبه سوری بزک نموده و مجلس عیشی رو به راه می کردند. در این مجلس از ترانه های قدیمی خوانده می شد و دایره نیز می زدند و همه ابراز سرور می کردند. پس از ختم این تشریفات اهل خانواده گرد هم جمع می شوند وبه خوردن آجیل مشکل گشا شامل هفت نوع خشکبار و شیرینی می پردازند و به شادی و تفنن مشغول می گردند. فال گرفتن:پس از خوردن آجیل اهل خانه دور هم می نشینند و فال می گیرند. فال با حافظ یکی از فال های شب چهار شنبه سوری است ولی بهتر آن است که با "بولونی" فال گرفته شود. در همه خانه ها از این شیشه ها یا کوزه های دهان گشاد که بولونی نامیده می شود هست. زن ها و دختر ها و بچه ها جمع می شوند، یک بولونی وسط می گذارند همه کسانی که در فال گرفتن شرکت کرده اند یک چیزی در آن می اندازند. یکی شانه سرش را، یکی انگشترش را، یکی گوشواره اش را، یکی دست بند و غیره. آن وقت به عده فال گیرها کاغذ چهار گوش درست می کنند و در بولونی می اندازند. یکی از دو بچه کوچک، که در دو طرف میز می نشانند، اشیایی را که توی کوزه است و دیگری یکی از آن کاغذ ها را بیرون می آورد. چیزی که در کاغذ نوشته شده فال خوشبختی صاحب آن نشانی است
پنج شنبه 18 اسفند 1389برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
*من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا
من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه ...کنار خیابان آدامس میفروخت
معلم گفته بود انشا بنویسید موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت
من نوشته بودم علم بهتر است مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود خودکارش روز قبل تمام شده بود
معلم آن روز او را تنبیه کرد بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم گاهی به هم گره می خورند گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت
من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید
سال های آخر دبیرستان بود باید آماده می شدیم برای ساختن آینده
من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت
روزنامه چاپ شده بود هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود
من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود !!!
چند سال گذشت وقت گرفتن نتایج بود
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود
وقت قضاوت بود جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند
من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند
زندگی ادامه دارد ...
هیچ وقت پایان نمی گیرد ...
من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو می گویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!
من ، تو ، او هیچگاه در کنار هم نبودیم هیچگاه یکدیگر را نشناختیم
اما من و تو اگر به جای او بودیم آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!*
فرستنده: آ - داریوش
پنج شنبه 18 اسفند 1389برچسب:, :: 21:12 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
http://tinyurl.com/alowo5
آدرس فوق را در آدرس بار کپی کرده و وارد شوید البته اگر سایت فیلتر بود باید با فیلتر شکن وارد شوید. وقتی وارد شدید قسمت quick search را کلیک کرده وارد شوید . برای ورود به ساینس دایرکت روی science و برای ورود به emerald روی commerce کلیک کنید . قبل از وارد شدن یوزر و پسورد می خواهد که از زیر کپی کرده و در سایت قرار دهید . User : ylay Password : Sughi#88 پنج شنبه 18 اسفند 1389برچسب:, :: 21:10 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
این داستان کاملا واقعی است چند وقت پیش یک خانم سیاه پوست از بورکینا فاسو به همین ایمیل مالیچیها ایمیل داد که داخل کمپ زندگی میکنه و پدرش را در یک حمله مسلحانه با نارنجک به قتل رساندند و برای باور داستان وی آدرس یک روزنامه را داد که داستان قتل کسی را که می گفت پدرش است را داخل آن نوشته بود و پدرش یک مبلغ هنگفتی (5500000دلار) را برای وی سرمایه گذاری نموده و از آنجایی که این خانم در کمپ گرفتار شده به کمک یک نفر خارجی نیاز دارد و در ازای این شراکت حاضر است 40درصد مبلغ فوق را به من بدهد به شرط آنکه با وی همکاری کنم و البته به وی خیانت نکنم و ... برای شروع کار یک اطلاعات کاملی از من را خواست . اطلاعاتی همچون نام ، نام خانوادگی ، آدرس ، شماره تماس ، شغل ، سن و کپی کارت شناسایی و پاسپورت و ... بعد از اون از راه احساسات وارد شد و گفت من دیگه کسی را ندارم و پدر و مادرم مردند و یکی از اقوام میخواهد تمام سرمایه من را بالا بکشد و میخواهم به کشور دیگری بروم و آنجا زندگی کنم ، تنها امیدم همین مبلغ سپرده است که به دنبال یک فرد امین می گردم و حتی پیشنهاد ازدواج هم داد(!!!!!) ولی وقتی که گفتم(( قصد ازدواج ندارم و میخواهم درسم را بخوانم و ... )) منصرف شد البته ظاهرا منصرف شد ولی یک نفر دیگر به همین ایمیل مالیچیها ایمیل فرستاد. این بار یک آقای سیاه پوست بود، اون هم از بورکینا فاسو بود و از کمپ. مشخص بود که با نفر قبلی ارتباطی دارد گفت من و خواهرم داخل کمپ هستیم و پدرمون را شورشیان کشتند و پدرم یک سرمایه ای(7500000دلار) را داخل صندوق امانت داری سپرده و برای دریافت اون نیاز به یک شریک خارجی داریم و حاضریم 30 درصد از این مبلغ را به کسی که به ما کمک کند بدهیم و بعد از دریافت به کشور شما مهاجرت میکنیم و تا آخر عمر آنجا زندگی میکنیم ، جالب اینجا بود که برای جلب اعتماد از کلماتی چون سلام ، انشالله ، ثواب و ... استفاده میکردند پیش خودم گفتم که حتما اینها هم مسلمانند ولی خیلی زود فهمیدم که از روی کد شماره تلفن فهمیده بودند که من ایران هستم و دینم اسلام است از این رو از این کلمات استفاده میکردند. سعی داشتند که از طریق احساساتی کردن من،جلب اعتماد کرده و من کمکشان کنم ، ما هم که ساده گول حرفهاشون رو خوردیم و تمام اطلاعاتی که میخواستند در اختیارشون قرار دادیم همون اطلاعات قبلی (نام ، نام خانوادگی ، آدرس ، شماره تماس ، شغل ، سن و کپی کارت شناسایی و پاسپورت و ...) اونها هم کپی پاسپورت و دو برگه صندوق امانت داری را برام فرستادند که به ظاهر قانونی می آمد ، فقط چیزی را که دقت کردم این بود که شماره پاسپورتش با شماره ای که روی آن حک شده بود یکی نبود میگفتند تنها امید زندگیشون این سرمایه است و من، به دنبال کسی هستیم که به ما خیانت نکند و ... داستان ادامه پیدا کرد تا اونجا که گفتند با دکتر فلانی به ایمیل Email : g.t.s.f.g.l.t.d@consultant.com تماس بگیر و بگو من شریک خارجی آقای آکوگبا هستم و برای آزاد سازی سرمایه چه کار باید کنم و جناب آقای مثلا دکتر گفت : شما باید هزینه نگهداری(83300 دلار) را به صندوق بدهید تا دو تا چمدان را که نزد ما امانت است را به آدرس شما ارسال کنیم البته از هزینه نگهداری 83300 دلاری 60550 دلار آن را پدر آقای آکوگبا داده و من فقط باید 22750 دلار دیگر را بدهم تا صندوق دو چمدان را برای من ارسال کند و تنها 72 ساعت وقت دارم این پول را تهیه کنم ولی داخل چمدان چی هست و چقدر ارزش داره خدا داند، آکوگبا که می گفت 7500000 دلاری ارزش داره پیش خودم حساب کردم که 30 درصد 7500000دلار میشه2250000دلار معادل حدودا 2میلیاردو 300میلیون تومان!!!!! چه کارها که نمیشه با اون کرد : چه چیزهایی که میشه خرید، یک عالمه لواشک ، شوکولات ، آدامس ، قره قوروت ، آلوچه ، تیله ، حله حوله ،قاقا لی لی ،و ... ((دکتری ، ازدواج ، خونه ، قایق شخصی مستقیم دانشگاه و ...)) یادش بخیر بچه گیها که چه چیزهایی برای ما ارزش داشتند باید 22750 دلار را بدهم . گفتم ندارم گفت وام بگیر . گفتم وام نمی دهند به من گفت از دوستات قرض کن ، به دروغ گفتم که رفیقم تازه خونه خریده و پولهاش تموم شده( خدایا توبه)، گفت وسایلت را بفروش حتی به من هم دو بار زنگ زد ولی یک آن به خودم گفتم مگه میشه به همین آسونی پولدار شد؟ ، نکنه باز هم مثل گذشته که بارها سادگی کرده بودم و از اعتماد به دیگران نارو خورده بودم ، دارم سادگی میکنم ، با یکی از اقوام مشورت کردم و گفت این هم شاخه ای از شرکتهای هرمی است در ضمن متوجه شدم که همانند داستان من زیاد پیش اومده و در آخر نه جواب تلفنش را دادم و نه جواب ایمیلش را، فعلا که دست از سر ما برداشته فقط خدا کند، اطلاعاتی که در اختیارش قرار دادم باعث سوء استفاده از من نشود . این داستان واقعی را برای شما هم نوشتم تا مبادا گول آنرا بخورید زیرا احتمال وقوع آن برای شما هم وجود دارد خدا را شکر که به خیر گذشت امروز هم ایمیلی به من فرستاده شده که شما برنده شرکت کوکاکولا شدید و ... روز از نو روزی از نو نویسنده : م-غزنده پنج شنبه 10 اسفند 1389برچسب:, :: 21:9 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
در روزنامه همشهری آگهی فروش منزل مسکونی بود که با آن تماس گرفتم . این طور تظاهر می شد که با یک بنگاه معاملات ملکی تماس گرفته اید . خانم بسیار خوش برخوردی خیلی خونسرد جوابگوی سئوالات بود و در فایلهای مربوط به آگهی های منزل جستجو می کرد . وقتی به او گفتم آپارتمانی با حدود 70 میلیون تومان میخواهم با خونسردی تمام سراغ فایلهای مربوط به زعفرانیه و نیاوران هم رفت !!! آخر سر هم چند تا شماره تلفن داد که معلوم شد اشتباه بوده است !!! وقتی که به او گفتم که چرا به راحتی شماره تماس فروشنده را می دهی و مگر بنگاه شما حق کمیسیون نمی گیرد ! گفت ما حق مشاوره مان دقیقه ای 500 تومان است که بر روی قبض تلفنتان می آید ....!!! اگر برای شما پیامکی آمد از شماره 30008951 با این متن که : لطفا برای اصلاح کد پستی و پلاک خود به شماره 9092301230 تماس بگیرید چه از این شماره باشد و چه از شماره ای دیگر ، اگر شماره ای که باید با آن تماس بگیرید شماره که با 909 شروع می شود ، این یک حقه ی جدید دفاتر خصوصی همراه برای سرقت پول خردهای جیب شماست که البته اگر آن را ضربدر یک میلیون مخاطب کنید برای خودش عددی می شود . تماس شما با شماره های 909 دقیقه ای 500 تومان محاسبه می شود که به جیب کسی میرود که خط را از مخابرات اجاره کرده است . این یک شیوه جدید سرقت از مردم است ، به عنوان یک ایرانی مسئول ، لطفا این متن را برای دوستان خود در ایران بفرستید و این را بدانید که هر تماس شما حدود 2000 تومانی برای این دزدان نوین سود دارد . پس این خبر را انتشار دهید تا کسی در دام این جور دزدان نیافتد زیرا ارزش شکایت ندارد . ُفرستنده:آ-دریوش پنج شنبه 7 اسفند 1389برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : مالیچیهای قشم
آخرين متدهاي روز جهان در زمينه ي نحوه ي محبت و نفوذ دانشجو به دل استاد (برگه ي امتحان):
اين جفنگيات مرسوم که در برگه ي امتحان مينويسند و از بيماري مادر تا اينکه اگر اين درس را نمره نياورم مشروط ميشوم و ... هم، خيلي خز شده و هم، حتي يک بچه ي 5 ساله باور نميکند؛ چه برسد به يک دکتر! کمي نوآوري و خلاقيت داشته باشيد. جناب استاد به اندازه ي کافي خودش مشکلات و بدبختي دارد، ديگر نياز نيست شما با آن خط زيباي منحصر به فردتان يک صفحه ي آچار برايش از مشکلاتتان بگوييد. حالا باز اي کاش فقط يک نفر چنين خزعبلاتي مي نوشت. يکهو مي بيني از 30 نفر دانشجو، بيست و هشت نفر عينا نوشته اند که اگر اين درس را نمره نگيريم مشروطيم و مادرمان مريض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار اين مشکلات را هم از روي ديگر تقلب کرده اند. فقط لطف کنید خلاقیت هم بکار ببرید تا همه مشابه هم نباشند در ضمن سعی کنید کمی هم به رشتمون مربوط باشه مثله: شاخص سهام رفته بود پایین و ... پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|